تو خوبی و من هم خوبم

ساخت وبلاگ

قبل از ازدواج یکی از ترس‌هایم پرجمعیت بودن خانواده همسرم بود. برای منی که چندان حوصله رفت و آمدهای خانوادگی را نداشتم، ورود به خانواده‌ای با پنج خواهر و برادر کمی ترسناک بنظر می‌رسید. ترسم از این بود که بیفتم در چرخه مهمانی‌ها و دورهمی‌های خانوادگی و مولودی‌ها و روضه‌های زنانه که با توجه به فضای مذهبی خانواده‌اش، چندان دور از ذهن بنظر نمی‌رسید. می‌ترسیدم صبرم تمام شود یا مجبور شوم آنی باشم که نیستم، که دوست ندارم باشم. 
اینطور نشد ولی؛ اصلا و ابدا. به مادرش فکر می‌کنم و شکل رابطه‌ صمیمی و محترمانه‌ام با او. به اینکه دوستش دارم و دوستم دارد و علیرغم تمام تفاوت‌های فکری و مذهبی‌مان هربار که پیش هم هستیم، حرف داریم و خسته نمی‌شویم. به رابطه‌ام با خواهرهایش که چقدر عزیزند برایم و گاهی جای خالی خواهر را برایم پر می‌کنند. به اینکه چقدر شکل رابطه‌ام با خانواده‌اش را دوست دارم؛ همین شکل آرام و پر احترام و صمیمی و دوست‌داشتنی را. به اینکه همدیگر را دوست داریم و تمام تفاوت‌هایمان را می‌بینیم و درک می‌کنیم و می‌پذیریم. کلید آرامش همین نیست مگر؟ پذیرش...

ذکر امروز...
ما را در سایت ذکر امروز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6pink-applea بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 6:13